سفیران رژیم در لندن کودک آزاری و نهی از منکر شیعه را هویت ایرانی خواندند!ء

وحشت بی سابقه رژیم سوراخ شده از افشاگریهای مته وار شما و همدلی با مبارزین پیروز کوبانی

سفیران رژیم در لندن برای پر کردن قایق سوراخ خود در نقش علی شریعتی ثانوی ظاهر شدند.

عطا ال لاه مهاجرانی و مسعود بهنود زبان فارسی و  شیعه گری را هویت ایرانی (!؟) معرفی کردند

در کنار کالت داعش، کالت اجباری شیعه نیز بدلایل بچه بازی مقدس و فروغ نهی از منکری و تبری که به تجزیه ایران میانجامد  مورد تنفر آحاد مردم ایران و جهان قرار گرفته و شیشه عمر شیعه  در ایران شکسته و ریزش میلیونی بسوی خردباوری آغاز گردیده استnbbb

روشنفکر ایرانی و فرهنگ شیعی

مصاحبه مسعود بهنود، آبی زلال در خوابگه نیمه تاریک خرد و کلان، در داخل و خارج ایران، انداخته است. او دو نکته مهم، به گمانم اندیشیده و سنجیده، در مصاحبه با کامبیز حسینی در برنامه پولیتیک رادیو فردا مطرح کرد.
یکم: هویدا روشنفکر فرانسوی بود و نه ایرانی؛ خاتمی روشنفکر ایرانی است.
دوم: روشنفکر ایرانی بدون فرهنگ شیعی معنا ندارد.

در مورد داوری بهنود در باره هویدا کمتر پرداخته شد. بسیاری هویدا و خاندان او را به خوبی می شناسند، می دانند که هویدا از اصل و اساس با فرهنگ فرانسوی بالید و رشد کرد. زبان اول او زبان فرانسه بود و نه فارسی… وقتی در ضیافتی که به افتخار دیدار هویدا از پاریس صورت گرفته بود، هویدا به فرانسه سخن گفت. پس از هویدا، ژیسکاردستن، جمله غریبی گفته بود:

سخن گفتن به زبان فرانسه پس از صحبت نخست وزیر ایران کار آسانی نیست!

همینگونه بود! هویدا زبان وفرهنگ و ادبیات فرانسه را به نحو شگفت آوری می دانست و به اصطلاح کوچه پس کوچه های زبان و ادبیات فرانسه را می شناخت. در یک کلام فرهنگش فرانسوی بود! دکتر عباس میلانی در کتاب، معمای هویدا به نکته بسیار دقیق و با اهمیتی اشاره می کند. نوشته است: شاه و هویدا هر وقت دلتنگ بودند و می خواستند حرف دلشان را بزنند، بهزبان فرانسه صحبت می کردند! آن ها هر دو در دامان دایه های فرانسوی بزرگ شده بودند.

و زبان فرانسه را از دایه که فی الواقع نقش حقیقی مادر را بر عهده داشت، آموخته بودند. فرهنگ و زبان دایگی-مادری فرانسه بود.

جمله دیگر و یا گزارش بهنود در باره نسبت میان روشنفکر ایرانی و فرهنگ شیعی؛ چنان که اشاره کردم، امواج کوتاه و بلندی در دنیای مجازی و تارنماها! براه انداخته است. بیانیه فرزانه گرانقدر دکتر ادیب برومند هم، بر اهمیت و حساسیت موضوع و سخن بهنود افزود.

به گمانم سخن بهنود با تفسیری شتابزده، موجب برخی برداشت های ناروا شده است. بهنود می گوید: روشنفکر ایرانی بدون فرهنگ شیعی معنا ندارد.

منتقدان در تفسیر سخن بهنود، گمان می کنند؛ بهنود مرادش این است که روشنفکر ایرانی بایست شیعه باشد…

به نظرم همین آمیختگی موجب آشفتگی در این باره شده است. فهم فرهنگ شیعی در ایران، یک موضوع است و شیعه بودن موضوعی دیگر.

در این باره چند مثال گویاست:

یکم: در لبنان بودم، در دانشگاه بلموند در نزدیکی طرابلس، با مطران جرج خضر، متفکر و شخصیت محبوب مسیحی لبنانی صحبت می کردم. در محوطه دانشگاه قدم می زدیم. در میانه صحبت گفت: من مسیحی هستم اما فرهنگم اسلامی-عربی است! او بین آشنایی و فهم یک فرهنگ با باور دینی و ایمانی خود، گونه ای تفکیک قائل شده بود. چنان که جرج جرداق شاعر و نویسنده و فیلسوف لبنانی که تازگی درگذشت. مسیحی بود اما با فرهنگ شیعی بسیار آشنا…

دوم: برخی منتقدان گفتار مسعود بهنود، بر این نکته تاکید کرده اند که بسیاری از ستارگان فرهنگ و ادب ایران، یعنی روشنفکران ایرانی، اهل سنت بوده اند. به عنوان مثال از حافظ و مولوی نام برده اند. سخن درستی ست. منتها هم حافظ و هم مولوی کاملا با فرهنگ شیعی آشنا بوده اند. مولوی پرشورترین اشعار را در باره امام علی سروده است. بالاتر از آن، او امام علی را به عنوان مرشد و مقتدای خویش معرفی می کند. در یکی از همان اوج های سرمستی و بیخودی های خویش ، با امام علی گفتگو می کند:

از تو بر من تافت پنهان چون کنی
بی زبان چون ماه پرتو می زنی
لیک اگر در گفت آید نور ماه
شبروان را زودتر بنمود راه

سوم: اقبال لاهوری یک متفکر مسلمان اهل سنت است. وقتی دیوان اشعار فارسی و اردوی او را می خوانیم؛ به روشنی می یابیم که او نه تنها آشنای فرهنگ شیعی بلکه دلداده چنان فرهنگی است. او زیباترین و با شکوهترین و پر معناترین شعر را در باره واقعه کربلا و شهادت امام حسین سروده است. و در یک کلام:

رمز قرآن از حسین آموختیم
زاتش او شعله ها اندوختیم

سخن بهنود، و یا سیبی که او از شجره ممنوعه خورده است! همین است. روشنفکر ایرانی نمی تواند، با فرهنگ شیعی نا آشنا باشد.

فرهنگی که دو ویژگی ممتاز دارد. عدالت طلبی و اندیشه ورزی.

چهارم:این سخن ریشه های ژرفتری هم در تاریخ اندیشه ایران معاصر دارد. اگر حافظه ام درست یاری کند. حدود چهل سال پیش کتابی می خواندم. مصاحبه های علی اصغر ضرابی با متفکران و از جمله استاد فقید دکتر امیر حسین آریان پور. البته پس از خواندن آن مصاحبه ، سال ها بعد دکتر آریان پور را بار ها دیدم و در این باره با ایشان صحبت کردم. باور داشت، هویت ایرانی دو رکن دارد. زبان فارسی و فرهنگ شیعی. شاید بیست سالی پیش هم دیدم محمد علی سپانلو در مصاحبه ای همین مضمون را مطرح کرده بود.

اگر روشنفکر ایرانی می خواهد از هویت ایرانی، فهم دقیق و معنای محصلی داشته باشد، نمی تواند نسبت به این دو موضوع کلیدی بی توجه و نا آشنا و یا گاه با فسوس بسیار، در صدد مقابله و هتک باشد. مثل اشعار برخی شاعران در خارج ایران، که زبان به هتک باور های دینی و شخصیت های دینی گشوده اند.

به عبارت دیگر، روشنفکر کسی است که با زبان و فرهنگ مردم خود نسبتی سامان یافته و مفهوم از سوی مردم خویش پیدا کند و گرنه روشنفکر ایرانی بیگانه با زبان فارسی و بیگانه با فرهنگ شیعی با چه کسی سخن می گوید؟ و قلمرو اندیشه او کجاست؟
******************
جرس

سیدعطاءالله مهاجرانی

دفاع از کودک آزاری و کودک آزاران توسط سفیران رژیم شیعه در لندن (بهنود و مهاجرانی)

Publication1

admin

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.